آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

good baby

آرتین و خانه کودک

پسره خوشگلمو بردم خانه کودک یه عالمه ذوووووق کرد و حسابی بازی کرد ..البته 50 دقیقه از تایمه یک ساعت رو تو استخر توپ نشست   اونجا به همه میگفتی نی نی در صورتی که تو از همه کوشولو ترررر بودی   خلاصه یه یک ساعتی  بازی  کردی و  حسابی خسته شدی   ...
24 بهمن 1392

اخه من تورو بخورم یا پیتزا روووووووو!!!!!!!!

امروز برات پیتزا درست کردم...اخه عاشق پیتزایی..اومدی یه تیکه از پیتزارو برداشتی و در حاله تماشایه اخبار ورزشی خوردیش اخه من قربونت برم که تو عاشق پیتزا و مرغ سوخاری هستی عششششققققم... انقدم مهرررررربونی همش تعارف میکنی اگر هم نخوردیم فشارش میدی بزور بره تو دهنمون ...
19 دی 1392

فرزندم تمامیه قدمهایت را بر رویه چشمانم خریدارم

آرتینم در چهارده ماه و نیمی راه افتاد و ذوق و شوق جدیدی رو تویه خونه ی ما آورد ....اولش یکم میترسیدی و سختت بود اما خیلی ذوق داشتی که داری یه کار جدید انجام میدی.من و بابا علی هم همش دست میزدیم و تشویقت میکردیم تو هم برامون تاتی تاتی میکردی... یه هفته بعد از راه افتادنت تب کرده بودی و چون حال نداشتی  خوردی زمین و زیر چشمت کبود شد...بمیرم برات که مریض شدی اما خوب هر چیزی رو که آدم میخواد بهش برسه یه سختی هایی داره اشکال نداره مامی جونم...ایشالله قدمهات محکم و استوار باشه همیشه بابا علی وقتی دستت رو میگرفتم و تاتی میکردی تا راه رفتن رو یاد بگیری این شعر قشنگ رو برامون میخوند گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت شب...
5 دی 1392

شب یلدا

امسال دومین سالی بود که با حضورت یلدامونو قشنگتر کردی...وقتی سفره ی یلدا مون رو چیندم انقدر ذوق کرده بودی و با زبونه بی زبونی با ایما و اشاره بهم میگفتی از این میخوام از اون میخوام. عاشق پیراشکی و انار بودی و البته آجیل اما چیزایه دیگرو دوس نداشتی کلی هم اون وسط شیطونی کردی  برامون  و این عکس جز قشنگترین عکسا شد...قربونت برم که انقد با محبتی عزززززیزم.. ...
5 دی 1392

اومدم با یه عالمه عکسایه جدید

سلام  آرتینی  جونم  مامانی  جونم انقد شیطون شدی که  من دیگه اصلا وقت نمیکنم بیام برات بنویسم... از کارایی که یاد گرفتی برات بگم مادر الان که چهارده ماهت شده دوسه قدم راه میری میپری بغله مامانی اما به تنهایی راه نمیری  اخه پسلم میتلسه خوووووو  اشکال نداره مامی هرموقع دوست داشتی راه برو همه ی قدم هات رویه چشمه من بابا علیتو صدا میکنی  بهش میگی ayeeانقدر قشنگ صداش میکنی که هر دفعه بابا یه عالمه ماچت میکنه..وقتی میگم بگو بابا میگی ااااااااایه ..صدایه کلید در میاد میگی اااایه اااایه ...از خواب بیدار میشی میگی ااااایه یعنی علی کوو?   خلاصه خیلی داری دلبری میکنی برامون...علی و مامان بابا و عم...
17 آذر 1392

آرتین و طبیعت

آقا کوچولومونو بردیم پارک اما از چمن میترسید یه ذره تنش میخورد به چمن گریه میکرد بغلش میکردم میخندید.بادم که میومد همش چشماتو ریز میکردی و تند تند نفس میکشیدی , عزیززززززم . ...
27 ارديبهشت 1392

جشن دندونی آرتین

  اینم از جشن دندونی عشق ما 22 اردیبهشت جشن دندونیت بود و کلی به همه خوش گذشت  ایشا ا... قدر این مرواریدای سفیدت رو بدونی. اول مهمونی یه کم غریبی میکردی اما آخراش تو هم با همه میرقصیدی و در کل خوشت اومده بود از مراسمت.  راستی تم جشنت رو هم خودم درست کرده بودم ...
23 ارديبهشت 1392

اولین مروارید آرتین در اومد...

امروز یعنی دهم اردیبهشت من و بابایی داشتیم باهم حرف میزدیم و تو هم داشتی با دست بابایی بازی میکردی که یهو دیدم بابا گفت آآآآآآآآخخخخخخ گفتم چیه چی شد ؟ گفت گازززززم گرفت بعد نگاه کرد دید لثت شکاف ریز خورده و یه تیکه از مرواریدت زده بیرون انقد من و بابا ذووووووق کردیییییم مرواریدت مبارک باشه مامان بهترین کادوی روز مادرو بهم دادی امروز جوجه کوچولوی مهربون ,آخه امسال اولین روز مادره برای من البته پارسال هم بودی اما توی دللللم امسال خیلی بهتره ...
10 ارديبهشت 1392

هفت ماهگی آرتین

مثل برق و باد داره میگذره روزا , پسرم الان هفت ماهه که پیش ما هستی و هیچ لذتی بالاتر از بودن تو با ما نیست و نخواهد بود.انقد به بودنت عادت کردمممممممم که یه ثانیه دوریتم نمیتونم تحمل کنم.وای بابایی که تورو می پرسته دیگه. حالا میخوام برات بگم که چه چیزایی یاد گرفتی عشق من نی نای نای رو برات میخونم میرقصی برام یه چیزی رو ازت میگیرم قهر میکنی پاهاتو میکوبونی رو زمین و گریه میکنی من میگم آرتین بگو دد تو هم میگی دد دد دد و اینکه خیلی قلقلکی هستی و قهقه میخندی وقتی زیر بغلاتو پودر میزنم خلاصه روز به روز داری بانمک تر میشی و منم هر روز خدارو شکر میکنم که ما تورو داریم. ...
10 ارديبهشت 1392

شش ماهگی آرتین

  اینم گل پسر شش ماهه ی من... توی شش ماهگی آرتین رو بردیم مسافرت و کلی بهمون خوش گذشت . این ماه بس که شیطونی کردی فقط 200 گرم وزن گرفتی راستییییییی همش میگی اددد دد   ...
27 فروردين 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به good baby می باشد