واکسن دو ماهگی
الهی من فدای آرتین کوچولوم بشم که مجبور شدم از خواب بیدارش کنم که واکسن بزنه
من و بابایی بردیمت بهداشت برای واکسنت اما بابایی نیومد تو اتاق که گریه های تو رو نبینه
من با یه دنیا نگرانی و استرس بردمت تو اتاق که واکسنت رو بزنیخودمونیماا آخه من از
آمپول میترسمممممم
تا شب از درد و تب گریه کردی
بزرگ میشی یادت میره مامانی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی